بردیا جونممبردیا جونمم، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره
پرنیا عزیزمممپرنیا عزیزممم، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

کوچولوهای من

افطاری عزیز

5شنبه1392/5/3خونه عزیز افصاری دعئت بودیم وقتی اومدی خونه عزیز کلی خودت و واسه من لوس کردی و موقعه افطار که شد بهم گفتی من هیچی نمیخورم و گوشیه من گرفتی رفتی یه گوشه شروع کردی بهگوشیم ور رفتن بعدازافطار کلی با عمو  علیرضا(شوهر عمه سمیه)بازی کردی بردیا هم باهاتون بازی میکردش و حدو ساعت 10 تو با ریحانه وبهاره و مینو رفتین خونه نجمه اینا ولی من نیمدم و منتظرت موندم تابیای حدو ساعت یک و نیم بود اومدی بعدش کلی با گوشیه عمه مینو بازی کردی ساعت 3 سحری خوردیم تو با مامان و بابات رفتی خونه تون منم رفتم خونمون.دوست دارم ناز گل من ...
5 مرداد 1392

دندان پزشکی

سلام،چندروز پیش نوشته بودم دندون هایه پرنیا خرابه وباید درستش کنن.پرنیاروزی که واسه معاینه دندان هاش رفته بود حسابی بادکتر دوست شدهبود وقتی میخواست یه روز دیگه بره دنودن هاش درست کنه به مامانش گفت واسه دکتره گل صورتی بخرن و زندایی منم قبول کردش.پرنیا ومامانی نشسته بودن تا نوبت شون بشه پرنیا یه نقاشی هم واسه دکتر کشیدش و وقتی رفتن تو دادش به آقایه دکتر ولی بعدش که دندون های پرنیا  درست شد ودید که چقد درد داره به دکتر گفته بود شما ها خیلی آدم هایه بدی هستین دیگه نمیام پیش تون اصلا گلی که برات خریدم و پس بده.حسابی پرنیا قاطی کرده بودش الهی من فدات بشم که کلی درد کشیدی ولی این درس عبرتی میشه که دیگه همیشه مسواک زدن یادت نه ره خانم خوش...
5 مرداد 1392

برنیاوبردیاجونم

پنجشنه٢٧ تیردایی م  زنگ زدو گفت افطارمیخوان بیان خونمون و قبل از اینکه  بیان پرنیا و بردیا و رو برده بودن  آزمایش بدن ازدستایه کوچولوشون خون گرفتن و بعد پرنیاو رو برده بودن دندون پزشکی  یکی از دندون هایه پرنیا خراب بود.وقتی که پرنیا اومد خونمون باهم رفتیم نون گرفتیم.چندتا عکس م از پرنیاوبردیا توحیاط مون موقعه بازی  کردن ازشون انداختم. پرنیا و بردیا درحال شیطونی کردن ...
29 تير 1392

تولد پرنیا

پرنیاخانم اینجاتولد3سالگیته.روزتولدت خیلی بداخلاق شده بودی ونمیذاشتی هیچ کس به کادوهات دست بزنه.اون ست لبلس فیروزه ای ومن واست خریدم مبارکت باشه کادویی که دخترخاله اش {آتنا}بهش داده بود ...
20 تير 1392