تولد بهترین عشق دنیا
سلااممممم به دوستایه گلمممممم
خوبید؟خوشید؟سلامتید؟وای که چه قدر دلم واستون تنگ شده بود،واسه وبلاگ های زیباتون و کامنت هایی که برام میزارید و من براتون میزارممممم......
واقعا حسابی مشغول درس و مدرسه م...از همه چی بدتر اینه که امسال نهایی مو،حسابی باید درس بخونم و به تلاش مخب دیگه توجیه کردم نبودم و دیر کردمو و برم سراغ وروجک های دوست داشتنیه خودم....
پرنیا جونم 4 مهر تولدت بود که متاسفانه به دلیل تنبلی آبجی مریم دیر واست آپ میکنم و از دوستایه گلم به خاطر تبریک تولد پرنیا تو وبلاگ و فضاهای مجازی دیگه خیلی ممنون
خدا روشکر که زود به زود میبینمت و هیچ مشکلی در این بابت ندارم ولی خب من شخصا پرنیا رو خیلی دوستدارم حتی با بد اخلاقی هایی که با من میکنه و بردیا هم دوسش دارم ولی نه به اندازه پرپر جونم
خب یه کوچولو میخوام از خاطراتمون با تاریخ واسه پرنیا و بردیا ثبت کنم:
30شهریور من از ساعت 9 صبح رفتم خونه دایی اینا تا حدودای 3 بعدازظهر من که رفتم بردیا تازه بیدار شده بود و زندایی و دایی هم خونه نبودن و من به بچه ها صبحونه دادم و کلی باهم به قول خودشون شادی کردیم و واقعا اونروز پرنیا و بردیا هم خیلی باهم دیگه خوب بودن و دعوا نکردن و از همه مهمتر اینه که با منم قهر نمیکردن
27 تا 29 شهریور من و مامانم که بشه همون عمه طاهر ه خودمون رفتیم خونه عزیز یه چند روزی بمونیم و پرنیا هم همراهی مون میکرد و تا وقتی که من اونجا بودم پیشم میموند حتی موقعه خواب...این 2-3 روز خیلی ماجرا و اتفاقات خوبی و داره که من اینجا دیگه ننوشتم و تویه دفتر روزانه خودم یادداشت ش کردم
و عید قربان هم خونه عزیز بودیم و من و پرنیا قرار بود شام بزاریم و منم گفتم که همه مهمون من....حالا فک کنید یه 20 نفر ادم منتظر شام منو و پرنیا بودن که منم نامردی نکردمو سیب زمینی و تخم مرغ آب پز و پیاز داغ دادم به خوردشون و خدایی خیلی خوشمزه بود....سیب زمینی و تخم مرغ و رنده کردم و با پیاز داغ تفت ش دادم و توش م کره ریختم به جای روغن....خیلی خوب بود و خوش گذشت....چیه همش باید مرغ و جوجه و قورمه سبزی بخوریم؟؟پرنیا هم صندلی گذاشته بود زیر پاهاشو و هی پیاز داغ و هم میزد
بریم سراغ عکسا که میخوام فعالیت مو نشون بدم تو این یک ماه
اینم هنرنمایی آبجی مریم در روز تولد آبجی پرنیا
کیک تولد عشقممم
و عشقم....
بردیا جونم و عشقش نسبت به من(تولد پرنیا)
عشقمممممممممم
کادو های پرپر جونم و اون عروسک بزرگ کادوی من بود و پرنیا هم خیلی ذوق کردش و دقیقا هم قد خود پرنیاس و تنها خوبی ش اینه که دسته شو میگیری راه میره همین
غذایی که منو و آبجی جونم درست کردیم و این هم بشقاب پرنیا که براش تزیین ش کردم
میبینی تو رو خدا؟ اصلن حواسشون 6 دونگ به لب تاب بود و تا من گوشیم و گرفتم دستم و بردیا دید سریع دستشو گرفت جلوی صورتش
و مجددا عشق بردیا نسبت به آبجی مریم
و آخرین عکس از عشقمممم که پارسال تو زمستون گرفتم
ممنون از دوت جونیام که همیشه به همون سر میزنید و با کامنت های قشنگ تون محبت های همیشگی تون و ثابت میکنیدمیدوستمون حسابی و بهترین ها رو براتون آرزو میکنم